انّا لله... آری همه مالِ خداییم
و انّا الیه راجعون... و چه خوش روزی که به سوی صاحب خود برمیگردیم.
پاییزِ دلبر و زیبا بار دیگر با غداری و ستمپیشگی آمد، و با ناخنهای هزار رنگش، چنگ به چهرهها کشید...
این بار در ماهِ آبان... در ماهِ تولدِ تو... تو را از ما گرفت.
انا لله و انا الیه راجعون
واژهها سنگینند و خیس... به زبانِ خشکِ ته حلقوم، میچسبند.... معانی از آن هم خشکتر و سوزانتر...
چه بد بیاری هستم من... بعدِ نسترنِ به گِل نشسته در بهار... حالا باید خبرِ سکوتِ همهمه را در خزان بیاورم!
و در این پرسشِ عمیق، گیر کنم که چرا اینقدر داغِ دوست میبینم؟
منِ بدبخت سیمرغم و آنها یک به یک پر میکشند....
آری... همهمه جانِ من... همیلای قشنگ و صبورم هم پر کشید.
پر کشید و در آغوشِ پر آرامشِ پروردگارش جا گرفت. بعدِ ماهها پنجه در پنجه شدن با دیوِ سرطان... حالا از همه دردها... آسوده... خوابیده!
او که زندگیاش مزین بود به صبوری... به خیرخواهی... به خیر رسانی... به نان آوری
بر لوح مزارش خواهند نوشت: آرام جایِ دختری صبور و آرام.. که خسته از همه دردها در این خاک خفته است.
تولد: هشتم آبان ماه.... تولد دوباره: (تاریخ خاکسپاری-یک روز بعد از وفات) هشتم آبان ماه!
انگار از سلیقه، تمیزی، مرتبی و خانمیاش کم میشد اگر اینقدر تاریخ زندگیاش کامل و رُند نبود!
در روزهایی که بیماری، نامردانه و بیوقفه بر پیکر ظریف و لرزانش میتاخت برایش نوشتم:
تو همیلایِ صبورِ منی... صبور عین اسمت....
و خوب میشی... عینِ فامیلیت!
و خوب شد همیلای من... با خفتن در این گورِ تنگ! از همهی دردها رهایی یافت و هرچه غصه بود، گذاشت برای ما...
عزیزکم آرام بخواب... بخواب و تا صبح قیامت، در بارش رحمت و مغفرت پروردگارت آسوده باش...
خدای تو بیدار و همیشه زنده است.

و انشاءالله که جایگاهِ ابدیاش در زیباترین نقطه جنت الهی باشد.
بدرقه کنیم رفیقِ بامرامم را با خواندن سورهای از قرآن و صلواتی و دعایِ خیری
آری... انا لله و انا الیه راجعون
و اینبار همیلای من الی ربها راجعون.

عزیزم اینجا خفته: بهشت سکینه کرج، قطعه 28، ردیف 5، شماره 89