آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ashora images» ثبت شده است

ارباب خوبم، ماه عزاتو عشقه

چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۰۶ ب.ظ

من متهمم به مُرده پرستی

به جنونِ غم خواهی

به اهلِ گریه بودن

به عشقِ عرب داشتن...

پس حالا که متهمم بگذار هرچه دل تنگم خواست، بگم:

دوباره شهر از هرچی رنگِ عشقه خالی شد و من موندم و این همه دل‌قُفلی! و گره بغضی که تو هیچ روضه‌ای وا نمیشه!

شهر به تسخیر رنگهای نیرنگی دراومد و نوازش سیاهی‌ها از چشمانم رفت.

دیگه سلامم هم به باد هواست

در نبودِ پرچم مزین به اسم‌های قشنگ قبیله عشق

و من و قامتی خم از غم، به آرزوی روزی که باز هم در برابر آستان حضرت، دست به سینه خم شوم از بابِ سلام.

سلام ای صاحبِ شهرِ بی محرم

آجرک الله یا عزیزِ جان

ارباب خوبم، پرچم سیاه‌تو عشقه

متن و عکس از منِ شما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۸ ، ۱۳:۰۶
سیمرغ قاف

فقط خودت می‌دونی چی می‌گم و خودم

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۱۷ ق.ظ

یه دستی به «خرمن سوخته» از تیزآبِ زمانه! کشیدم و گفتم: اگه همین چارتا خوشه‌ی تُنُک رو هم باد ببره چی؟

گفتم: هیچی... می‌رم پیشِ خدا!

خدا گفت: حالا هیچی نموندناتو! نذرِ ما می‌کنی؟

گفتم: آره دیگه. آخه نه اینکه تو شکسته و سوخته و درب و داغونی می‌خری

گفت: فقط درب و داغون؟

گفتم: نه... خوشگلیا و اساسی‌ها رو هم می‌خری که اونا رو همه خریدارند. ولی مسأله اینجاست که جز تو کسی درب و داغون بِخر نی...

خدا که خندید، من آروم شدم و دیگه خرمنِ سوخته از تیزآبِ زمانه، خارِ تو چشمم نبود.

 

 

نوشتم تا یادم بمونه: با اشکِ روضه‌ی ارباب آبش می‌دم به نیت شفا و رویش دوباره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۸ ، ۱۱:۱۷
سیمرغ قاف

 میگه: جدول پیشینه تحقیق فصل دو رو تو براش نوشتی؟

 میگم: کمکش کردم!

 میگه: فصل سه و چهار و تحلیلاشو تو براش انجام دادی دیگه... خودش گفت!

 میگم: خب همه آمار رو میدن بیرون!

 میگه: اما فصل پنجمم تو براش نوشتی... می دونم! لحنت رو میشناسم!

 

 میگم: ای بابا استاد، گیر نده بهش... اصلاً کی میاد اینا رو بخونه؟ کدوم مدیری میاد پیشنهادها رو عمل کنه؟ کجا اومدن طبق نتایج یه تحقیق، یه روالی رو درست کنند؟

 سر جدت بذار فارغ بشه بعدِ هفت ترم!

 

 سری تکون میده و تو دلم میگم: همه اون چیزایی که یادمون دادید، به چه دردی خورد؟

 مملکت ما اینه... یه مملکت شخمی!

 

 پ.ن: حسین، دفاعیه خوش و خدا به همرات
 پ.ز (همون پُز دادن): همکلاسی بودن با من، خوش‌ترین سعادتِ تحصیلی دنیاست، خدایی. جزوه که می‌نویسم، بعد تایپش می‌کنم. کتاب که می‌خرم، بعد خلاصه‌اش می‌کنم. همه رو مفت و مسلم میدم به همه. تا بتونم واسه بچه‌ها از استادا امتیاز می‌گیرم، چون محبوب اساتید هستم، حرفمم بُرش داره. خلاصه از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنم. با یک چهارم وقت و هزینه‌ای که تو دانشگاه‌های زپرتی لازمه تا درساتو پاس کنی، تو بهترین دانشگاه خاورمیانه در کنار من فارغ میشی. (متقاضیان همکلاسی بودن با من، برن تو صف، خودشیفته‌ی پُز دهنده‌یِ خرخونِ عشق تحصیل هم خودتونین! خودممcheeky)

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۱
سیمرغ قاف

و اشتیاق تب آلودِ بام‌های بلند...

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۶ ب.ظ

هسی و پجی...

دو جایی از جغرافیایِ جهان که متعلق به من است

که در عین دوست داشتن، دوستشان نمی‌دارم!

یکی محله کودکی تا نوجوانی‌هایم... شاهد تب‌های شب آلود!!!

یکی اداره‌ی محلِ کارم... مأوایِ سوخته‌ای پر دود!!!

 

و هیچ مفهومی در دنیا، بیشتر از این دو کلام، مرا آزار نمی‌دهد و به وحشت و اضطراب نمی‌اندازد.

حالا از لطف غدّار زمانه!

شبها خوابهایم (تو بخوان کابوسها) ملغمه‌ای‌ست از هسی و پجی  :((

 

دعانوشت:

مرداد هم چون تیر، چون خرداد            ماه‌هاست که در مضایقِ حصرم!

یا رفیق و یا شفیقِ رحیم                    فُکَنّی از حَلقِ المضیق یا ربّم!!

 

زِ  رویِ      پنجره من، خیال او    پر    زد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۶
سیمرغ قاف

می روم...

يكشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۲:۳۳ ب.ظ

 

این روزها در ذهن آشوب‌زده‌ام، این کلام می‌پیچد: اینک شما و وحشت دنیایِ بی علی علیه السلام

کاش من نیز، همچون جدّم، سربلند از این رفتن باشم

و آزاد و رستگار از دنیایِ این ثقیفه‌ای مسلکان

 

ای پدر آسمانی من

یا علی جان

ای بوتراب

یا امیرالمومنین

یارِ زهرایِ رسول

دست دخترک شکسته از قدر ناشناسی‌هایت را بگیر

و فُکَّ الباب...

یا قاهر العدو     یا والیَ الولی     یا مظهرالعجائب و یا مرتضی علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۴:۳۳
سیمرغ قاف