آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

چه بر سر دختر باسلیقه ی شادپوشِ مادرم آمد؟

دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۸ ق.ظ

مامان اومده لباسهای تازه خریداری شده رو از ته کمد درآورده و تماشاشون می کنه.

آخر سر میگه: مبارکت باشه، ولی مگه شوعرت مُرده که همشون تیره و مشکی!!


اگه میدونست مادر زنش اینقدر دوستش داره، واسه اومدن یه لحظه هم تعلل نمی کرد....



برای کامنت سمیرا جان نوشتم: دل که تنگ باشه، لباس به تنت زار میزنه، حالا هرچقدرم میخوای خوش سلیقه باشی باش!

اون لامصب تنگه... تنگ!





موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۲
سیمرغ قاف

نظرات  (۵)

سمیرا به قربون اون دل تنگت بشه الهی(بوس موس)

این دلتنگیا..این دوریا...تجربه اشو داشتم سیمرغی جونم

پاسخ:
فدای مهربونیات گلکم قلب

دیگه انشاءالله دوری و قهر و این همه بد بدا برن نابود شن قشنگم
منم اکثرا تیره دوس دارم ..تو روشنا هم صورتی و قرمز جیییییییییغ ..خخخخخخ
.
.
.
یعنی ادرسشو داشتم میرفتم کشون کشون میاوردمش و میزدمش ...بزنمش؟؟؟؟؟بزنمش؟؟؟

اجازه میدی سیمرغی؟؟؟؟؟(چشمک)
پاسخ:
من از تیره ولی بدم میاد
صورتی و قرمز و جیغ و ویغ و هستم نیشخند

فکر کن آدرسشو داشتم اینجا مینشستم وب می نوشتم؟؟؟

گمه عزیزم، گـــُم، درد نگیره الهی نیشخند
۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۲ مرتضی میم
آخ آخ ... آره آبجی سمیرا بزنش ...
بزنش که هر دو جهان از دستش خلاص میشن D:
والا با این نیومدناشون ... ( آیکون چینگ چانگ چونگ )
پاسخ:
چینگ چونگ چانگ، این نانچیکو رو بگیر دو سه تا یی هم تو بزن سرش نیشخند
بذار بیاد آدرسو بده تا بریم سراغش(چشمک)


پاسخ:
بدبختی دو تا شد
هم باید خودشو پیدا کنم
هم آدرسشو نیشخندنیشخندنیشخند
سلام ابجی .جسارت نباشه ولی اگر هم هر آقایی بیاد خواستگاری یک دختر اول از همه دوست نداره آشنایانش برای دختر تایین تکلیف کنند.مگر خواستگار از بین آشنایان باشه.یعنی با آشناها آشنا باشه.آره اینطوری بهتر مرده میتونهه باهاش کنار بیاد اینکه بدونه فلانی که شما خیلی وقته میشناسی چجور آدمیه و مثل شما بشناسدش خب براش قابل تحملتره تا اینکه بعد از ازدواج بخواد باهاش آشنا بشه 
حتی من دیدم خیلی ها رو بخاطر زیاد بودن خواهران بزرگتره دختر زندگیشون از هم پاشیده.مثلا خواهر بزگتر ها هر کدوم یه چیز خوبی تو زندگیشون فراهم شده یا یه چیزی رو که فراهم نشده میخواهند خواهر کوچکترشون حتما داشته باشه.این یه بحث که اطرافیان دخالت میکنند...

یه بحث هم این هست که اطرافیان بیش از حد ولی ذره ذره و کم کم زندگی طرف را میتوانند به بحران بکشند در زمینه ازدواج و زندگی مشترک و اون، سخن چینی(یه کلاغ چل کلاغ) یا ایجاد شک با دلیل آوردن بدون سند برای رفتاری از طرف یکی از زوجین است... 

من که خیلی دیدم شوهره حتی به دوست های خانومش  اجازه دخالت و رفت امد نمیده با اینکه دختر هم هستن . البته من خوب این جور آقایون رو درک میکنم.چون طرف میاد زن بگیره نمیاد یه ایل و طایفه آشنا همراه با زنش بگیره .امروز زنش یه جوره باشه و فردا جور دیگه!
جسارت من رو ببخشید.حقیقته...!آدم از اطرافیان بخصوص زنان تاثیر زیادی میگیرندمگر خصوصی های زندگی رو دورش دیوار بکشن حتی به دوستان و نزدیکان همجنس خودشون هم زیاد چیزی نگن.و فقط شرح حال مختصری از کلیات زندگی در مواقع ضروری بدهند.
خدا باعث و بانی فقر رو نفرین کنه.نباید کار به جایی برسه که بخاطر مشکلات مالی وضع زیر پیش بیاد.هر چند بستگی به آدمش هم داره.مطلب زیر رو بخونید یه نکته بزرگ داره.
این رو هم بگم چون نمیشناسیدم.همین دختر همسایمون اینقدر با وقاره اینقدر آشپزیش 1 یا درس میخونه یا تو خونه کمک حال مادرشه .از دیوار صدا در میاد ازین نه! مظلوم خوشگل نماز خون مومن با حجاب و... ولی بنده خدا وقتی یه پسری اومد خواستگاریش و به توافق نرسیده و حرف نزده جو گرفت بزرگتراش گفتن خواستگار تو این دوره زمون پیدا نمیشه بدیم بره خودشم ازوناست که میگه هر چی بزرگترم بگه... خلاصه این بله رو داد و یارو پسره تو جهزیه خریدن که گیر کرد اومد بدون اینکه بگه مشکلش چیه خنجر از پشت زد و گفت مگه منو دوست نداری اگه دوستم داری شرط ادامه زندگی من با تو اینه که مهریه ات رو ببخشی . بردش محضر مهریه رو امضا داد طفل معصوم و بخشید و پسره چند روز بعد احضاریه فرستاد که میخوام طلاق بدم...الان هم دختره مطلقه هست!
منظور آدم نباید فکر کنه هر خواستگاری واقعا خواستگاره.
البته فکر نکنید من آمار دختر همسایمون رو گرفتم از بچگی با خواهرم همکلاس بوده و خیلی ساله میشناسمشون.
به هر حال از تجربه های خودم گفتم دیگه.انشالله مفید باشه
پاسخ:
سلام علی آقا
ممنون از نظرات و مشاوره های ارزشمندتون

این چیزایی که نوشتم فقط خالی کردن دله
من خودمم خیلی بدم میاد کسی تو کارم دخالت کنه
کلاً خیلی مستقل بار اومدم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی