داستان سه عروس و یک داماد --- قسمت چهارم
غلام که خبر آمدن شوهر را به زن ایرانی داد، زن به سرعت به بازار رفت و سبزی و گوشت تازه خرید و بساط ناهاری شاهانه رو تدارک دید. ظهر مرد، قدم که به کوچه گذاشت، از بوی خوراکی که خبر نداشت از منزل خود او به هوا خواسته، مست و شادمان شد.
در را که باز کرد، با دیدن سفره شاهانه، شادی اش تکمیل شد. دیگه همه می دونند: دلبر ایرانی، دستپختی بی نظیر دارد...
بعدِ ناهار استراحتی کرد و به سرکار برگشت. زن ایرانی هم فرصت را غنیمت شمرد و بعد از جمع و جور کردن خونه و تدارک شام، به حمام رفت...
شب، تاجرزاده، برای رفتن به منزل، لحظه شماری می کرد، زیرا که دلبر ترگل ورگل خوشبویش کنار سفره شام، انتظارش را می کشید...
صبح که شد، زن ایرانی، همسرش را از خواب
بیدار کرد. مرد از او پرسید: آیا صبح شده؟ گفت: آری، باز پرسید: چگونه
دریافتی که صبح شده، زن با لبخند پاسخ داد: از صدای خوش مرغانی که سحرها می
خوانند و از بوی خوش گلهایی که از تابش اولین اشعه خورشید، باز شده
اند.... (مقایسه کنید با دستشویی رفتن و گردن درد اون دوتای دیگه )
مرد لبخندی زد و قصد رفتن به محل کار خود را کرد، در حالیکه می اندیشید: امروز به پدر خواهم گفت که دلبر تمام عمر خود را یافته ام...
به زنان ایرانی نوشت:
آهای خانومایی که با خوندن این داستان لبخند به لبتون اومده: نوش جون
لباتون، بخندید و همیشه بخندید دلبرای سرزمین کهنم، شما حقیقتاً شایسته این
تعریف و تمجیدها و لبخندها هستید....
به همهمه و سکسکه نوشت: همینه که من شما رو دوتا دوتا! ستوندم! عزیزانم حالا
پر رو نشیدا، زود باشید یکیتون بره واسم یه چایی بریزه، یکیتونم بیاد این
گردنمو ماساژ بده، خسته شدم پشت سیستم نشستم، قصه گفتم، والا.
توضیح نوشت حیاتی:
منظور از عرب در این داستان، زنهای عربستانی اند، نه قومیت عرب، خدای
نکرده به زنان خوش سلیقه و مهربون و عرب ایرانی برنخوره که الحق همه
قومیتهای ساکن این دیار، تکند و قابل تقدیر.
برگشت به داستان نوشت:
این قصه رو همونطور که گفتم، از زبان پدر بزرگم شنیدم. اما خواهرم میگفت
که چند سال قبل، شبیه این رو در مجله ای هم خونده به اسم: دلبر ایرانی
برگزین! اما من هرچی سرچ کردم، چیزی پیدا نشد. شما هم عجالتاً همین ورژن
روایی پدربزرگم رو داشته باشید تا ببینیم کسی نمونه های دیگه ای ازش پیدا
می کنه یا نه.
به مردان ایرانی نوشت: با تشکر از تلاشهای مجاهدت گونه مردهای باغیرت و شریف میهنم، اینجا رو هم نگاه کنید لطفاً
و دعای آخر نوشت: الهی همه خونه ها، گرم از عشق و مستحکم از ایمان و روشن از شادی حقیقی باشه. آمیـــن.
بی شک تم این پست هم اینه: زن ایرونی تکه ی خدابیامرز ویگن
از جمله پستهای بازیافته شده ی بلاگفام
یادش بخیر
اون وبت خونده بودم و چقدم خوشم میاد از این قصه تعریف کردنات
یادمه میگفتی کلا خونوادگی خوب قصه تعریف میکنین.