دلم تنگه... تو با من مهربون باش
یک ذهن جنگ زده
با هزار تکِ داعش
از آسودگیها، رد داده
از آن سو: فتنه ی محرمِ جان
چشمی از آب، سوزان
دستهایی گریان
این ور، ویروسی قهّار
در نوعِ خود خون ریز
آن ور استادی سخت گیر
هی گوید تو را که زودتر بنویس!
باید برای بیماری خود، نسخه بنویسم
باید پروپوزال بنویسم
باید برای رئیس، آیین نامه بنویسم
باید برای کربلا، اسم بنویسم
باید لیست خانه تکانی بنویسم
باید دانشِ انبار شده ی همکار را بنویسم
باید بنویسم
بنویسم
بنویسم
ای حضرت جانِ خالق، تو را قسم به نون... و القلم و مایسطرون با من باش
با من بنویس
پ ن: لطف دوستان با دعای خیرشون برسه لطفاً