وقتی شبنم سرمد اینو بهم گفت، زدم زیر خنده.
حرفش اصلاً خنده دار نبود، ولی برای دادن روحیه بهش، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که عین دیوونه ها بخندم.
با پیمان چند سال دوست بود و انواع اقسام خدمتها رو بهش کرده بود.
از کمک مالی، فکری، روحی، عاطفی...
کلاً مضایقه نداشت، از بس که خر بود، عاشق بود...
حالا بعدِ چهار سال علافی و خون دل خوردن، تازه فهمیده بود پسره یکی دیگه رو عقد کرده
اسمشو تو فرمهای درخواست وام ازدواج اداره دیده بود...
با گریه میگفت: کاش من فرزانه بهادری....
اون روز یادم نیست با چه ترفند و تیتالی* بالاخره هق هقشو خوابوندم و آرومش کردم.
از "لیاقتت رو نداشت"، "چوبشو میخوره"، "زندگی خودشو نابود کرد" بگیر تا "تو بهترشو پیدا می کنی" و "من مطمئنم تو خوشبخت میشی"
این خط و این نشون... حتی اینم براش کشیدم اما انگار فقط کاسه خالی شعر میگفتم.
امروز شناسنامه پیمان زارعی، تصادفی رسید به دستم. شناسنامه اش از این جدیداست ولی هنوزم اسم فرزانه بهادری به عنوان همسر در صفحه دوم ثبت شده است. دو تا هم بچه، یکی دختر یکی پسر، آدرس خونشون بالای شهر تهرانه، با خودم میگم: هیچکدوم از اینا ملاک نیست، شاید مریضی، گیری گرفتاری....
وقتی میبنمش، آخرین امیدهام برای پیدا کردن رگه هایی از بدبختی تو وجودش، خشکیده میشه.
در طی این هشت سال، هیچ تغییری نکرده، شاد و خوشحال تر و جوون تر هم شده. کاملاً خوشبخته. اینو از برق چشماش میشه فهمید. با خوشرویی باهام حال احوال میکنه و عجبا که با اینکه تنهاست و کسی دور و برمون نیست، از حال و روز شبنم هیچی نمیپرسه.
شبنمی که هشت سال پیش درست چند ماه بعد از اون روزی که تو بغلم هق هق می کرد، واسه عروسیش دعوت شدم و دیگه ندیدمش تا الان.
مامان میگه یکبار مامانشو تو خیابون دیده که گفته شبنم طلاق گرفته و از افسردگی شدید، خونه نشین شده.
خدایا مصب این دنیا تو که نه.... اون دنیاتو شُکر
* تیتال: همون معنی ترفند و کلک و چاره رو میده.
توضیح نوشت: همه اسامی غیر واقعی است.