پول
این پست سمیراجان، بانی نوشتن این پست من شد.
تازه استخدام شده بودم و کلی انرژی و حوصله داشتم. هروقت راننده یا کاسبی بهم پول کثیف، پاره و درب و داغون میداد، بی هیچ اعتراضی قبول می کردم. اینطوری هم طرف خوشحال و خرکیف میشد از اینکه پول داغونشو قالب کرده، هم من اعصابم با یکی به دو کردن با این جماعت، خُرد نمیشد.
صبح به صبح میومدم پشت میز اداره و پولهای درب و داغونمو دسته میکردم. اونایی که اوضاعشون زیادی خراب بود، میذاشتم کنار تا سر ماه که میرم بانک تا حقوقمو بگیرم، عوضشون کنم.
مابقی رو هم که قابل تعمیر و ترمیم بودند، با چسب اداره میوفتم به جونشونو و پولهای رو به احتضارو احیاء کرده و واترپروف! تحویل جامعه می دادم.
یه روز یکی از همکارام گفت: این چسبهای اداره که به پول میزنی، چون بیت الماله، حرومه!
گفتم برو بابا، من واسه استفاده شخصی که این کار و نمی کنم، پول سرمایه ملیه، منم بیت المالو خرج همین سرمایه ملی می کنم، به عبارتی از این جیب به اون جیبه.
بعد یارو همین چسب بیت المال و بر می داشت میبرد خونه، دفتر کتاب بچه شو باهاش جلد می کرد، اصلنم حروم نبود.
یه چی دیگه هم بگم بخندید.
من عادتمه رو لوازم التحریر اداره، مخصوصاً خودکارهام، اسم می نویسم و میچسبونم. اینطوری کسی جرأت نمی کنه خودکارهامو بالا بکشه. اگر هم یکی اشتباهی برد، با دیدن اسمم میفهمه که خودکار مال کیه و پسش میاره.
گاهی که همکارا دارند با خودکار من از اتاقمون خارج میشن، بهشون میگم: ببخشید اون خودکار دستتون مال منه، البته قابل شما رو نداره ولی اگه ببریدش به زحمت دوباره برگردوندنش میوفتید.
حالا تو اداره قبلیم یه همکار شوخ طبعی داشتم که همیشه میگفت: ای خانم سیمرغ! چه کاریه اسمتو رو خودکارات مینویسی.. من هرچی خودکار تو اداره دارم و حتی خودکارهای تو خونه مون، همگی "سیمرغ" نشانه!