می نویسم تا نمیرم
امروز یکی از دانشجوها اومد اتاقم... سبحان الله حضرت خالق! خیلی خوشگله
صورت زیبا و قامت رعنا و صدای خوش و رفتاری در منتهای آرامش و متانت
همه اینها نشونه های اون جوون شیرازیه که امروز اومد اتاقم
فکر کنم حافظ عزیز این بیت رو در وصف حال یکی از اجدادش سروده:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
خدایا بعضیا رو آفریدی... بعضیا رو.... بعضیا رو خیلی خیلی خیلی آفریدی...
نگاهم قفل شد رو کارت ملیش
شماره شناسنامه نداره
متولد دو دهه بعد از دهه منه!
با اینکه تفاوت سالهای تولدمون، 20 نیست، ولی میتونستم جای مادرش باشم...
یادم میوفته به اون حرف جناب خان که میگفت: اگه اونوقتی که رفتم خواستگاری احلام، اونو به من داده بودند، الان بچه ام از دانشگاه آزاد دکتری گرفته بود.
دانشجوی ارشده...
در این جایی که آزاد! نیست...
دعا نوشت (آیکن ننه هایی که دست به آسمون بلند کردند): خدا برای پدر و مادرش ببخشه و الهی عمری در عزت و سلامتی، بالیدنش رو ببیند.
تلنگری به یک روضه: یا علی اکبر امام حسین...