آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۶ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

وقتی شبنم سرمد اینو بهم گفت، زدم زیر خنده.

حرفش اصلاً خنده دار نبود، ولی برای دادن روحیه بهش، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که عین دیوونه ها بخندم.

با پیمان چند سال دوست بود و انواع اقسام خدمتها رو بهش کرده بود.

از کمک مالی، فکری، روحی، عاطفی...

کلاً مضایقه نداشت، از بس که خر بود، عاشق بود...


حالا بعدِ چهار سال علافی و خون دل خوردن، تازه فهمیده بود پسره یکی دیگه رو عقد کرده

اسمشو تو فرمهای درخواست وام ازدواج اداره دیده بود...

با گریه میگفت: کاش من فرزانه بهادری....


اون روز یادم نیست با چه ترفند و تیتالی* بالاخره هق هقشو خوابوندم و آرومش کردم.

از "لیاقتت رو نداشت"، "چوبشو میخوره"، "زندگی خودشو نابود کرد" بگیر تا "تو بهترشو پیدا می کنی" و "من مطمئنم تو خوشبخت میشی" 

این خط و این نشون... حتی اینم براش کشیدم اما انگار فقط کاسه خالی شعر میگفتم.


امروز شناسنامه پیمان زارعی، تصادفی رسید به دستم. شناسنامه اش از این جدیداست ولی هنوزم اسم فرزانه بهادری به عنوان همسر در صفحه دوم ثبت شده است. دو تا هم بچه، یکی دختر یکی پسر، آدرس خونشون بالای شهر تهرانه، با خودم میگم: هیچکدوم از اینا ملاک نیست، شاید مریضی، گیری گرفتاری....

وقتی میبنمش، آخرین امیدهام برای پیدا کردن رگه هایی از بدبختی تو وجودش، خشکیده میشه.

در طی این هشت سال، هیچ تغییری نکرده، شاد و خوشحال تر و جوون تر هم شده. کاملاً خوشبخته. اینو از برق چشماش میشه فهمید. با خوشرویی باهام حال احوال میکنه و عجبا که با اینکه تنهاست و کسی دور و برمون نیست، از حال و روز شبنم هیچی نمیپرسه.

شبنمی که هشت سال پیش درست چند ماه بعد از اون روزی که تو بغلم هق هق می کرد، واسه عروسیش دعوت شدم و دیگه ندیدمش تا الان.

مامان میگه یکبار مامانشو تو خیابون دیده که گفته شبنم طلاق گرفته و از افسردگی شدید، خونه نشین شده.


خدایا مصب این دنیا تو که نه....  اون دنیاتو شُکر


* تیتال: همون معنی ترفند و کلک و چاره رو میده.

توضیح نوشت: همه اسامی غیر واقعی است. 


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۳:۰۸
سیمرغ قاف

پیش به سوی داشتن عید

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ق.ظ

امروز روز خونه تکونیه


یه عالمه پست خاک گرفته شده منتشر میشه.




بعداً نوشت: هوووووف    یه عالمه هم نظر بود که جواب دادم....


خدا بهم قوت نیشخند




۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۰۹:۲۹
سیمرغ قاف

خدایی یعنی من دیگه کاری ندارم رفیق، امشب حاجتمو گرفتی که گرفتی، نگرفتی، فقط یه فردا رو وقت داری که بگیری [نیشخند]

ببخشید، شرمنده، از بابت شوخی گفتم، وگرنه که ما این مدت جز زحمت چیز دیگه ای واست نداشتیم، اما خداییش مهربونی رو در حقم کامل کن و امشب، که سالگرد اولین شبیه که مولامون چشم به دنیا باز کرده، از اون طرفم شب میلاد چشم و چراغ و پناه حرمش عباسه [گریه] شمام که مجاور پاره تن رسولی، آخه دیگه چی بگم؟ حالا که بساط عاشقی اینجوره مهیاست، نفس گرمی هم خرج این خواهر به اضطرار افتاده ات کن، باشه که به حق حقانیت این قوم و کرم خدای کریمشون، اول گره غیبت اماممون، بعد گره افتاده تو کار مسلمین و شیعیان و همه گرفتارانِ رو آورده به درگاهش، بعد گرفتاری خودت و آخر سر گره کار منِ حقیر، به خیر و خوشی باز و فرجی برای همه مون حاصل بشه.

ای خدایی که میگی تو هر جمع دو نفره ای من سومیشم، الهی آمین

 

واقعا به الدنیا سجن... رسیدم

یه روزایی به مامانم میگفتم: دلم میخواد این دیوارهای خونه رو فشار بدم تا یه کم عقبتر برن، حالا نه فقط همون خونه ای که دیگه مال من نیست که همه دنیا و حتی قفسه سینه خودمم تنگ شده و دلم میخواد با دست، عقبشون بزنم.

ولی به همه اینها شُکر، از ته قلبم شُکر، هرچند عین بچه نادونی که دوا ته حلقش ریختند، اخمام تو همه و مُفم آویزون، ولی این بچه خوب میدونه که خداوند، زوری زورکی داره چهره گنهکار و پرونده سیاهشو با این روزا پاک می کنه.

 این سینه من، صندوقچه اسراره، کلاً یادم دادند همه حرفا رو نگم، بعدشم زمونه یادم داد که هرچی کمتر دردتو بدونند، زودتر به دوا میرسی

این روزها رو میخوام فراموش کنم، یعنی شیرینی رهایی و نجات ازش، به اندازه ای نیست که تلخی و زجر دقایقشو از بین ببره. روزهایی که فهمیدم خیلی بی پناهم، خیلی تنها، خیلی بیکس، و در عرض یک چشم به هم زدن می تونم بدبخت عالم باشم.

این خوشبینانه ترین نگاهیه که میتونم به یک ماه گذشته زندگیم داشته باشم ولی فراموش نخواهد شد رفیق، مثل حکاکی روی سنگ، روی روح و ذهنم میمونه تا ابد، شاید آب حیات ساقی کوثر، اثرش رو بشوره از روحم که مطمئناً تو بهشت خدا هم با یادآوریش عذاب خواهم کشید.


پ ن: خدایا اول شکر، و لک الحمد و لک الشکر

پ ن2: مضطر، عین اون روزهای من کم نیست، تو که خدای همه بنده هایی، دست همشونو بگیر و هدایت و نجاتشون ببخش یا غیاث المستغیثین

پ ن 3: رفیق اون روزهای منم دریاب. سنگ صبوری اون روزهاش در حقمو، خودت جبران کن.

الهی آمین


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۰۹:۰۶
سیمرغ قاف

از جمله پستهای قبلاً نوشته شده، الان منتشر شده


نه که در واقعیت خیلیییییییی! ذهن آروم و بی دغدغه و دنیای بی تنش و درگیری ای دارم! دو شبه که تو خوابم می بینم یه نانجیبی رو کشتم و تو بیدادگاه ها در حال محاکمه شدنم! اوه

شبیه افسانه نوروزی کلیک، یادتون هست؟



یه عجقم نداریم که بیاد بگه: جیی گر! اونی که کُشتی منم! دل شکسته



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۶
سیمرغ قاف

کی دیده به پیچک، تکیه کنه دیواری؟

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۵ ق.ظ

وقتی زن باشی

یه شاخه پیچکی

یه بوته یاس

صبور و مقاوم

خوشبو و سرزنده

اما تا وقتی که دیوار پشتت محکمه


بدی روزگار ما اینه که دیگه مردی نیست، تا دیوار زندگیت باشه

همه پسرها خودشون دنبال اینن که بهت تکیه کنند.




ب ت: حتی تو هم تکیه گاه نبودی__



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۵
سیمرغ قاف

نمیشه، نمیشه، نمیشه بی تو بمونم

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۱۶ ق.ظ

از جمله پستهای قبلاً نوشته شده، الان منتشر شده


دیروز تو تاکسی، یه دختر بچه ای رو دیدم که چشماش شبیه چشماش! بود.

ناخودآگاه آهی از ته دلم کشیدم و اشکم سرازیر شد.

همزمان راننده، صدای ضبطشو بلند کرد و مهستی با غم خوند:

میگیره دامنتو این همه گریه های من.... میبینه این همه آزار تو رو خدای من


چادر به چشم کشیدم و زیر لب گفتم: نه!    خدایا غلط کردم،   توبه از آه،   استغفار از اشک،    هرگز آهی دامنشو نگیره.        هرگز اشکی، سیلاب بلای زندگیش نباشه.


فقط کاش هر دم که یادم میوفته، لبخند بزنه و نغمه دلش "عنوان این پست" باشه.

که این تکه ز جهان گذران ما را بس

آمین



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۰۸:۱۶
سیمرغ قاف