نامه من به یک دوست، چند سال پس از ارسال، منتشر می شود
خدایی یعنی من دیگه کاری ندارم رفیق، امشب حاجتمو گرفتی که گرفتی، نگرفتی، فقط یه فردا رو وقت داری که بگیری [نیشخند]
ببخشید، شرمنده، از بابت شوخی گفتم، وگرنه که ما این مدت جز زحمت چیز دیگه ای واست نداشتیم، اما خداییش مهربونی رو در حقم کامل کن و امشب، که سالگرد اولین شبیه که مولامون چشم به دنیا باز کرده، از اون طرفم شب میلاد چشم و چراغ و پناه حرمش عباسه [گریه] شمام که مجاور پاره تن رسولی، آخه دیگه چی بگم؟ حالا که بساط عاشقی اینجوره مهیاست، نفس گرمی هم خرج این خواهر به اضطرار افتاده ات کن، باشه که به حق حقانیت این قوم و کرم خدای کریمشون، اول گره غیبت اماممون، بعد گره افتاده تو کار مسلمین و شیعیان و همه گرفتارانِ رو آورده به درگاهش، بعد گرفتاری خودت و آخر سر گره کار منِ حقیر، به خیر و خوشی باز و فرجی برای همه مون حاصل بشه.
ای خدایی که میگی تو هر جمع دو نفره ای من سومیشم، الهی آمین
واقعا به الدنیا سجن... رسیدم
یه روزایی به مامانم میگفتم: دلم میخواد این دیوارهای خونه رو فشار بدم تا یه کم عقبتر برن، حالا نه فقط همون خونه ای که دیگه مال من نیست که همه دنیا و حتی قفسه سینه خودمم تنگ شده و دلم میخواد با دست، عقبشون بزنم.
ولی به همه اینها شُکر، از ته قلبم شُکر، هرچند عین بچه نادونی که دوا ته حلقش ریختند، اخمام تو همه و مُفم آویزون، ولی این بچه خوب میدونه که خداوند، زوری زورکی داره چهره گنهکار و پرونده سیاهشو با این روزا پاک می کنه.
این سینه من، صندوقچه اسراره، کلاً یادم دادند همه حرفا رو نگم، بعدشم زمونه یادم داد که هرچی کمتر دردتو بدونند، زودتر به دوا میرسی
این خوشبینانه ترین نگاهیه که میتونم به یک ماه گذشته زندگیم داشته باشم ولی فراموش نخواهد شد رفیق، مثل حکاکی روی سنگ، روی روح و ذهنم میمونه تا ابد، شاید آب حیات ساقی کوثر، اثرش رو بشوره از روحم که مطمئناً تو بهشت خدا هم با یادآوریش عذاب خواهم کشید.
پ ن: خدایا اول شکر، و لک الحمد و لک الشکر
پ ن2: مضطر، عین اون روزهای من کم نیست، تو که خدای همه بنده هایی، دست همشونو بگیر و هدایت و نجاتشون ببخش یا غیاث المستغیثین
پ ن 3: رفیق اون روزهای منم دریاب. سنگ صبوری اون روزهاش در حقمو، خودت جبران کن.
الهی آمین