آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

۵ مطلب با موضوع «حُسنهای اداره مون» ثبت شده است

 

مامانش بهش گفته که قراره براش خواستگار بیاد. اینه که این خانوم کوچولو، خجالت کشیده و لُپاش سرخ شده.

آخه می‌دونی آلبالوها هم هنوز مثل دخترای دهه‌های سی، چهل، پنجاه، شصت، نجیب و شَرمو و صد البته لُپ گلی هستند.

به هرحال، آغاز روزهایی که گیلاس‌ها و آلبالوها می‌رسند تا با عشق‌بازی‌شون چشمایِ ما آلبالو گیلاس بچینه! مــُبــارک.

 

پ.ن: آلبالوهای اداره‌مون... جاتون خالی، دیروز یه لیوان چای آلبالو ازشون زدیم بر بدن. گرچه هنوز کالند و طعم چایی‌شون گَس بود، اما شـــُکر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۲ ، ۰۸:۵۴
سیمرغ قاف

عطرِ خاطرات سنجدی مادربزرگ

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۴۲ ب.ظ

مادربزرگم عاشق بویِ شکوفه‌های درختِ سنجد بود. هر وقت از خونه‌اش که نزدیک خونه قدیمی ما بود، میومد پیشمون -که این کار تقریباً هر روزه انجام می‌شد- یه برگی از درخت سنجدِ سر راه می‌کَند و تا خونه ما، بوش می‌کرد و سرمست می‌شد.

بارها شده بود برگ رو جلویِ دماغ ما هم بگیره و بگه: بِین چه خُجیره بو مینه بَبه جان!

چند روزه که وقتی می‌رم آبدارخونه، بویِ خاطره‌انگیز شکوفه‌های سنجد، به مشامم می‌رسه و منو هم عین مادربزرگم سرمست خودش می‌کنه.

 

شکوفه‌های سنجد حیاط آبدارخونه‌مون

 

یاد خوشبوی ننه جانم بخیر

روحش شادِ شادِ شاد

 

 

ننه‌ای که عاشق بویِ خوش بودی و قلیون می‌کشیدی

عطر یادت می‌مونه مثلِ شکوفه‌های سنجد تو قُل‌قُلِ خاطراتم

راستی، تو بهشت بهت قلیون می‌دَن؟... خدا کنه ترک کرده باشی عزیزم!smiley

 

پ.ن بابی ربط!: فردا روزی که بیاید، کی یاد می‌کنه از ننه قدکوتاهِ عادل و اسرا و زهرا خدا!؟

پ.ن باربط: سنجد، نماد نزدیکی قلبها و صمیمیت و عشق در فرهنگ طالقان هست. یه مثل داریم برای اینکه بگیم دو نفر خیلی صمیمی هستند، به کار می‌بریم: «یه سُنجه بَلگی سَر نُشتی‌یَن». یعنی این دوتا روی یه برگِ سنجد نشستند. برگ سنجد، باریکه و دو نفر اگه بخوان تو یه جای باریکی بشینند، به هم می‌چسبند و جیک تو جیک می‌شن. نمایش زیبایی از عشق و صمیمیت. به همین راحتی، به همین خوشمزگی. wink

پ.ن بی ربط: امروز، به تاریخ پنجم اردی‌بهشت چهارصد و دو دو تکه از پاره‌های جگرم بعدِ سیزده سال، با هم صحبت کردند. ای خدا این وصل را هجران مکن...crying

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۴۲
سیمرغ قاف

اللهم... اهل الکبریاء و العظمه

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۶:۲۰ ق.ظ

این دو تا تنبل، قراره از همه دیرتر، لُپ‌هاشون قرمز و گلی بشه

ولی به هر حال، همه‌شون در نهایت خوردنی‌َند.

 

 

عکس: آخرین شکوفه‌های درخت آلبالویِ اداره.

سهم ما از ثمر این همه درخت میوه، فقط یک مشت آلبالوست، برای یه چایی آلبالوی دسته جمعی... شاید یکی دو تایی هم خرمالو در فصل پاییز.

گیلاس و گردو و سیب رو فقط رنگشو می‌بینیم، طعمشونو نه!

خدایا شُکر

عیدتون مبارک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۶:۲۰
سیمرغ قاف

شکوهِ یک گندمزار

چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۰۴ ق.ظ

 

خب خیلیهاتون احتمالاً بدونید که من از اداره محل کارم تقریباً بیزارم

یعنی خیلی اذیت میشم بابت وقایع این اداره

ولی به قول معروف چاره چیه، باید ساخت

بعضی وقتها برای اینکه خودمو آروم کنم می‌شینم و خوبیهای اطرافمو میشمُرم

حالا اندر مزایای این اداره یکیش اینه که مکانِ فیزیکی اداره مون در بَرّ و بیابونهاست

درسته از امکانات دوریم و بعضاً به خاطر همین دوری دچار زحمت میشیم

اما حُسنش در اینه که از آرامش و هوای خوب بیشتری برخورداریم

و اینکه...

اطرافمون پُره از باغات و زمینهای کشاورزی

که در چهار فصل سال، مناظر زیبایی دارند

و حس خوب رویش گیاهانی که از ابتدا تا انتها شاهدش هستیم

 

 

یکی از این زمینها، یه گندمزار بزرگه که هر صبح از کنارش رد میشیم و من غرقِ زیبایی و شکوهش میشَم

فکر کن از وقتی که زمین خالی و شخم خورده است... تا وقتی دونه می پاشَن و کلاغها توش عروسی می گیرن!

تا دونه ها سبز میشند و جوونه هاشون سَرَک می کشند

تا قداشون بلند میشه و خوشه می بندند...

تا هر روز می بینی که رنگشون عوض میشه و برشته تر و طلایی تر می شَن...

همه ی اینها رو تو شاهد هستی و در این معجزه طبیعت شریکی

اینها رو نوشتم تا یادم نره اداره مون، خوبیهایی هم داره

که من اگه بخوام ناشُکر باشم، فراموششون می کنم!

 

خدایا به هرچی دادی شُکر

و به هرچی مدبرانه ندادی شُکر

 

 

شعر این عکس از خانم رزیتا نعمتی است، البته با اندکی تغییر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۴
سیمرغ قاف

دُلمه مُ خام :((

چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۵۳ ق.ظ

تنها حُسن اداره، برگ مو هاش بود

که اونم امسال پاتک زدند، پرید!


یعنی فِکر کن طرف چقدر زرنگتر از ما بوده

البته شایدم ما زیادی گیج بودیم امسال


خدایی تو بگو، با این اوضا احوال، حواسیم واسه آدم میمونه؟



دلمه های پارسال از برگ موهای اداره... هیـــع روزگارِ نامراد!



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۲ خرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۳
سیمرغ قاف