دستمالِ خاطرات من.. زیرِ درخت آلبالو... گم شده... سواد داری؟!
سه شنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۵۴ ق.ظ
مامانش بهش گفته که قراره براش خواستگار بیاد. اینه که این خانوم کوچولو، خجالت کشیده و لُپاش سرخ شده.
آخه میدونی آلبالوها هم هنوز مثل دخترای دهههای سی، چهل، پنجاه، شصت، نجیب و شَرمو و صد البته لُپ گلی هستند.
به هرحال، آغاز روزهایی که گیلاسها و آلبالوها میرسند تا با عشقبازیشون چشمایِ ما آلبالو گیلاس بچینه! مــُبــارک.
پ.ن: آلبالوهای ادارهمون... جاتون خالی، دیروز یه لیوان چای آلبالو ازشون زدیم بر بدن. گرچه هنوز کالند و طعم چاییشون گَس بود، اما شـــُکر.