تو ماهی و من ...
نفله (رئیس سابق) امروز اومد اتاقم
با کلی خوش و بش و خوش اخلاقی و تعریف و تمجید
و یک گلایه: چرا اتاق جدید ما تشریف نمیاری خانم سیمرغ؟!
بهش آجیل تعارف کردم
نشست و دوستانه کلی حرف زدیم و تجدید خاطرات نه چندان خوشمون باهم!
میگه: دیر شناختمت... تو دلی کارا رو انجام میدی... من با لجبازی ازت کار میخواستم!
بهش اعتراف کردم که چقدر تو کربلا دلم میخواست نفرینش کنم و نشد..
وقتی میره فکر میکنم یه جورایی دلم غصه داره...
حتی اگه کلاً از پژی بره، شاید دلتنگشم بشم...
خدایا هنرتو بنازم، چقدر راحت موضع دل آدمها رو از نفرت عمیق بر می گردونی
یعنی یه روزیم میاد که دلمو از اون همه عشق زیاااااااد بشوری؟
ب ت (با تأسف عمیق و بسیار!): نگران باش و بترس، شاید وقتی بیای که دیگه در دل من اثری از رخ ماهت نباشه
توضیح عنوان نوشت: داشتم این آهنگو گوش میدادم و شد عنوان پستم.. همین.