بی تو شاعر بودم
دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۲ ق.ظ
پیچک سبز نگاهت، روی دیوار دل من
رد پای عشق نابت، می رود تا ساحل من
دستهایی پر ز ِ باران، زیر چتری عاشقانه
ساختند باغ بهاری، یاسهایت از گِل من
گشته ام مجنونِ عشقت، همچو لیلی در لیالی
خطبه عشقی بخوان و محرمم شو عاقل من
چشم بیمارت فکنده یک تبی مهلک به قلبم
آن لبان نوشدارو، هم شفای عاجل من
واژه ها با تو روانند، چشمها سیالِ امید
وه چه بیت خوبی آمد با شما در منزل من
آن هلاهل ها که دادی نیمه شب بر کام جانم
نوش عمرم شد که مهرت، قندهای پر هِل من
انتظارت بر سر راه، هر غروب و شوق دیدار
باز هم تأخیر کردی، ای سوار کاهل من
نوش عمرم شد که مهرت، قندهای پر هِل من
انتظارت بر سر راه، هر غروب و شوق دیدار
باز هم تأخیر کردی، ای سوار کاهل من
این شعرو وقتی چارده ساله بودم برای ماه شب چارده دلم سرودم که بالایِ چارده ساله می گردم و پیداش نمیشه!
۹۴/۰۸/۲۵