آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

سَنگ کُته!

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۵۲ ق.ظ

خیلی نامردیه که این دو تا درد رو یکی میدونند! 

آخه دردِ برای یه سنگِ پر زحمتِ بی خاصیت

با درد برای یه فسقلکِ ناس ناسی که تو هر قدمش هزار امید و برکت هست، یکیه؟؟؟  بغل


اولش با درد جانکاهی شروع شد که نه میدونستیم چیه و نه از کجاست گریه

دردی که شبیه یه دیوانهِ پشتِ مازراتی نشسته... فقط می گازید و می گازید و امان نمیداد یه نفس بکشی

بعد چند ساعت تحمل این دردِ تشبیه شده به درد زایمان (که این بالا گفتم، اصلنم این دو تا درد شبیه و یکی نیستند)

سونو یه سنگ نشون داد که گوشه لوبیام نشسته! دل شکسته


از اون به بعد بود که پتدین و مورفین و دیکلوفناک، شدن یار غار و رفیق گرمابه گلستانِ ما



خلاصه که جونم براتون بگه، مام بالاخره سنگمونو زاییدیم! اوه

اما خداییش با این دردهایی که من کشیدم

الان باس مادر سه تا بچه قد و نیم قد بودم نه یه دونه سنگ شن ریزه شده ی بوگندو!



ولی هر چی باشه، سنگ خودمه و از اومدنش خوشحالم

بیا...

بیا بغلم سنگَک توچولوی من....

بیا یه بوس بده مامان...

شمام به جای اینکه ایش و جیش کنین، بهم تبریک بگین دیگه مژه


پی نوشتها:

1- میگما حالا باید به یکی که سنگ زاییده چی گفت؟

قدم نو سنگیده مبارک؟!

چشمِ کبد کلیه تون روشن؟!!!

ایشالا زیر سایه حجر الاسود بزرگ شه؟!!


من که میگم: بلا نبینی دُخدر... دردِ اینجوریم نکشی هیچوقت  praying




2- عنوان به طالقانی یعنی: بچه ی سنگ... که اقتباس گرفته شده از یک ناسزایِ طالقانی دیگه است. (سَگ کُته = پدر سگ!)

3- برای دفع سنگم، قطره سنگکُل خوردم... دوسین خوردم... عرق خارشتر و خارمریم و خارخاسکم خوردم. (امیدوارم هیچوقت اینایی که گفتم به کارتون نیاد!)

و آخر اینکه: سلامتی نعمتِ بزرگ و پنهانی است که آدمی قدرشو نمیدونه

الحمدلله بعدد علمه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۳۰
سیمرغ قاف

نظرات  (۱)

نمیدونم از غذاهاس...از تکنولوژیه..مال اعصابه ...این دردهای 

لعنتی کی تموم میشن..من که گاهی میبرم واقعا از زندگی
پاسخ:
از تغییر الگوی زندگیمونه عزیزم
کلاً همه چی که به سلامتی ربط مستقیم داره تو زندگیمون کمرنگ شده
مثلا غذاهای سالم
آب سالم
تفریحات و فعالیت سالم
هوای سالم
اعصاب راحت و حرص و جوش کمتر...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی