آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

سرنوشت دختر عموها

سه شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ۰۳:۰۶ ب.ظ

و امّا آخرین خبری که از دختر عموها دارم مربوط به حدود ده سال قَبله! 

ربابه، عروسِ عموش و زن داداشِ رقیه شده.

ثریا هم با یه پسری ازدواج کرد و صاحب یه پسر شد اما تو همون سالهای اول زندگی مشترک، طلاق گرفت و واردِ کار فیلمبرداری از مجالس شده انگار.

رقیه هم تا اون زمان، مجرد بود.

ولی اون بچه های سرخوش با لپهای گلی و چشمهایی که از شادی و سادگی برق میزد، منو.. اون قادری محبوبشون رو هنوز یادشون هست؟

و اینکه اگه منو باز تو خیابون ببینند، با سرخوشی صِدام می کنند؟

اگه بدونند که چقدر محتاج اون صدا کردنهای با محبتشونم....

که اگه میدونستند، همین امروز باباهاشونو برای چراغونی دلِ تاریک و غمگینم، روانه خونه ی سوت و کورم می کردند!!

توضیح: باباهاشون الکتریکی داشتند و برق کار بودند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۱۳
سیمرغ قاف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی