آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

گاهی با کنایه حرفهایش را می زد

يكشنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۱۸ ب.ظ

پارسالا نـَرَکِ همسایه (حیف از حتی مَردَک که خطاب بشن اینها) جلویِ چشمایِ مردش! کتکش زده بود و آن به اسم: مرد! هیچ کاری نکرده بود. (گاهی غیرت داشتن مردت چه شیرینه... چه پناهه... چه نبودنش تباهه!)

امسال سوم شعبان، بهش پیام داد: «روزت مبارک عزیزم!»

گفت: «چه روزی عشقم؟»

گفت: «روز پاسدار!»

با یه کمی تأخیر جواب داد: «من که پاسدار نیستم.»

گفت: «چرا هستی... تو پاسدار خونه زندگی و روح و روانِ منی !!!»

خلاصه که غصه می‌تونه یه زنِ نابود شده رو خلّاق کنه... اونم یه خلاقِ تلخ.

 

پ.ن میخوای تلخیشو کامل کنم: این تلخک واقعی بود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی