آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

عهـد وِفاقِ اُلفت

سه شنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۵۲ ق.ظ

 

دلدار ما به عهد محبت وفا نکرد                          دل برد و رفت و هیچ دگر یاد ما نکرد

می خواست تا که وعده بجای آورد ولی              طالع مخالف آمد و بختم رها نکرد

چشمش به تیر غمزه مرا زد بلی بلی                    ترک است و هیچ یار من اصلش خطا نکرد

بوسی به جان ز لعل لبش خواستم نداد                آن دلبر این مبایعه با ما چرا نکرد

با عاشقان یکدل و یکروی مهربان                       جوری دگر نماند که آن بیوفا نکرد

جان مرا که درد فراقش ز غم بسوخت                لعل لبش به شربت نوشین دوا نکرد

بنیاد جنگ و عربده با ما نهاد و رفت                    وز راه صلح باز نیامد صفا نکرد

یارب ندانم آن بت نامهربان چرا                         بیگانه گشت و یاد من آشنا نکرد

گفتم جفا و جور تو با من چراست؟ گفت:            با عاشقی که دید که دلبر جفا نکرد؟

از رویش آن که گفت بپوشان نظر مرا                 بی دیده هیچ شرم ز روی خدا نکرد

شکر خدا که هست نسیمی ز فضل حق               رندی که عمر در سر زرق و ریا نکرد

 

شعر از: نسیمی

عنوان، گرفته شده از شعر بیدل دهلوی، آنجا که گفت: «آه‌ که با دلم نبست عهد وفاق الفتی»

عکس: دست‌های خوشِ آن روزگار ما (من، سپید، همیلا) دستبندها را همیلاجان از سفر مشهد سوغات آورده بود. یـــــادش هزاران بخـیر و بندبندِ روحـش سرشار از رحمت و مغفرت خداوند.

پ.ن: این روزها خیلی دلتنگش هستم. :(

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی