آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

آشیونه سیمرغ (خاطرات یک مستخدم)

من میخوام سیمرغ باشم... قاف منو تو می کَنی؟

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله و آمنت بالله و توکلت علی الله و ماشاءالله و لا حول و لا قوه الا بالله

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ

توضیحات:
* اون عکس بالا خودمم، سیمرغ پر بسته ی بال شکسته، روی بال طیاره!
*** کپی کننده مطالب و عکسها، در دنیا و آخرت مدیونمه.
* اگه مطلب یا شعری از خودم نبود، میگم.
*** نظردونی بازه، بدون تایید نظراتتون درج میشه، مواظب باشید.
* همه نوشته هام لزوما حس و حال و تجربیات و واقعیات زندگی خودم نیست، پس منو با حرفام بشناسید ولی قضاوت نکنید.
*** ممنون از همه تون.

اللهم عجل لولیک الفرج

بایگانی

وکیل وصیِ پدر

يكشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۰۸ ق.ظ

گزارشگر میکروفون را جلوی دهانم می‌گیرد:

- راسته که خانم‌ها واسه روز مرد، فقط جوراب می‌گیرند؟!

-- نه والا... من یه پیرهن گرفتم واسه پدرم، یه پیرهن واسه همسرم، یه پیرهن واسه برادرم، یه تی‌شرتم واسه پسرم.

- پس جوراب چی؟

-- اونم گرفتم، منتها واسه مادرم!

 

 بعد لبخندی زدم چون که یادم اومد، چقدر خوبه که همه این‌ها رو دارم تا براشون کادویِ روزِ مرد بگیرم!

 ولی اینم یادم اومد که روزهای خوب، موندنی نیستند! فی‌الواقع روزهای خوب یا نیومدند یا خیلی وقته که گذشتند!!

 من هم پُزِ آرزوهایِ بعضاً محالم رو اینجا می‌دم!!!

 

 

 پ.ن: خوش به حال اونایی که زودتر می‌میرند. هم بار گناهشون سبکتره، هم بارِ کارهای دنیایی‌شون رو میندازن گردنِ بقیه. بَدا به حال وکیل وصی‌ها... بدتر به حال اونایی که وکیل وصی هم ندارند! ماهایی که وکیل وصیِ همه عزیزانمون شدیم و خودمون، کسی رو نداریم وکیل وصیِ‌مون بشه!

 هیـــع روزگــآرِ نامُراد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی